1- بزرگ و بزرگ تر که می شوی (حداقل به گفته ی تقویم ها) قصه دلتنگی ات پیوند می خورد به گذشته ها و شاید هم گذشته ات وصله می شود به دلتنگی هایت....
و قصه ی دل تنگی و گذشته ات تلنگری می شود تا به یا بیاوری برخی از زمان ها و مکان ها را و به یاد برخی بیافتی...
2-..... و من این روز ها...به یاد سالن تشریح می افتم و همکلاسی های سابق
یاد راهروهای تاریک و ساکت طبقه 2 دانشکده می افتم و همقطاران سابق
یاد بیمارستان و همبخشی ها ی سابق
یاد آخرین سفر زمان دانشجویی مان و همسفران سابق
یاد گُردانِ ب؛ گروهان یکم و همخدمتی های سابق
یاد درمانگاهِ ش و همکاران سابق
اینهمه همکلاسی و همقطار و هم... پس این همراه اول و دوم و چندم و چندم به چه درد می خورد اگر نتواند یاد و خاطره شان را تازه کند؟
پ.ن: عنوان پُست وام گرفته از شعر قیصر امین پور است که در ادامه مطلب آمده...
ای روزهای خوب که در راهید!ای جاده های گمشده در مه!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه ها به در آیید!
ای روز آفتابی
ای مثل چشم های خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا ، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
تو هر شرایطی که درس بخونی یا مشغول به کار باشی آدمهایی هستن که با خاطراتشون زندگی کنی...
واقعا...کجان اون "هم" های واقعی
akh k cheghad be delam neshas.......
حالا با این همه " سابق " که تو فکرتون هست دارین چه جوری کنار میایین؟
سخته....
و
ولی من هیچوقت فک نکنم دل تنگ بشم،الان با اینکه فقط 2سال گذشته حتی حسرت 1ترمم نخوردم،فقط دوس دارم این 7سال زود تموم بشه...
جایی که ب آدم خوش نگذره اصلا دلتنگی نداره.
خوشبحالتون که دانشگاه واستون خاطره شیرین داشته که دلتنگش بشین.
خاطرات تلخ و شیرین با هم بوده، من وخیلی های دیگه مثل من هم سال 2 بودیم حس شما رو داشتیم
سلام
واقعا که هیچ دوره ای توی زندگی دوره دانشجوئی نمیشه
سلام
حقیقتاً همینطوره
یه چیزی که تو ذهنم گاهی پیش میاد این بود که موندن تو اون روزها هم خسته کننده میشه...مثل یه رودخونه که باید عبور کنه.....اون روزها خیلی خوب بودند ولی سختی هاشون هم بعضا رفته توی ناخوداگاهمون و حذف شده!
دلتنگ نباش.....
آره خسته کننده است؛ ولی این یادداشت بهانه ای بود برای یاد کردن از دوستانِ سابق