پرش افکار

1-   دست و پا زدن در باورهای غلط و خرافه ها یعنی درجا زدن و عقبگرد؛ یعنی سقوط ؛ یعنی خودزنیِ غیر محسوس؛ یعنی....


2-    جایی که باورهای غلط ، رایج می شوند و وارد عرف و روزمره می گردند ، سازِ مخالف زدن (و البته به حق) را نمی دانم به چه معنی است ولی یا انگ وطن فروشی به او می زنند، یا عقده ی خودشیفتگی و توجه طلبی به او نسبت می دهند ، یا دیوانه می پندارندش و سریع نسخه اش را می پیچند و یا ....


3-    میانه ی "دست و پا زدن در باور های غلط"  و  "ساز مخالف زدن" چیست را نمی دانم ولی یحتمل میل درونی به سویی است که هر کس خود داند و ما ادری...


پ.ن: از این شاخه به آن شاخه پریدن در گفتار را در علم پزشکی پرش افکار نامند ؛ از این شاخه به آن شاخه پریدن در عالم وبلاگ نویسی را نمی دانم به چه معنی است....

بدهکار و بستانکار

لیست شماره 1:

به افرادی فکر می کنم که به آنها بدهکارم.

به افرادی فکر می کنم که یک  "معذرت خواهی" و یا "حلالیت طلبی" به آنها بدهکارم.

 

لیست شماره 2:

به افرادی فکر می کنم که از آنها طلب دارم.

به افرادی فکر می کنم که به اندازه ی یک "معذرت خواهی" و یا "حلالیت طلبی" از آنها طلب دارم.

.

.

.

پ.ن 1: به این فکر می کنم که درست است کاشتن تخمِ کینه از جانب برخی (لیست شماره 2) بوده ولی بال و پر دادن به کینه ها ( از جانب من)، عذر بدتر از گناه نباشد کمتر از آن نیست؛ کینه ای که مزمن شده وشاید دیگر با یک  "معذرت خواهی" و یا  "حلالیت طلبی"  التیام نیابد.


پ.ن 2 : ازمیان لیست شماره2 آنهایی که هنوز مزمن نشده اند را به لیست بدهکاری هایم اضافه میکنم.....

حقیقت یا مجاز؟

حقیقت یا مجاز؟

 

در دنیای حقیقی با منظره، اتفاق یا شخصی مواجه می شویم که نظرمان را به خود جلب می کند، و افسوس می خوریم که کاش حداقل میشد مثل دنیای مجازی لایک کرد و یا کامنت گذاشت....

.

.

.

در دنیای مجازی با عکس، رویداد و یا پُستی مواجه می شویم که نظرمان را به خود جلب می کند و لایک می کنیم و کامنت می گذاریم (و یا خیلی بی تفاوت از کنارش رد می شویم!) و من افسوس می خورم که کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود*

 

*سهراب سپهری

 

غرق شدن در دنیای توهمی

غرق شدن در دنیای توهمی

 

ساختن دنیایی از توهمات پیرامون خود و غرق شدن در آن دنیایِ ساختگیِ توهمی مقدمه ای می شود برای سقوط....

توهم همیشه ساخته ی یک ذهن روانگسیخته و شلوغ و یا مصرف آمفتامین و ... نیست؛ برخی نیز با القای دوستان و یا دشمنان اسیر توهم اند.

.

.

.

پ ن 1: مثال های زیادی از این غرق شدن در دنیایِ ساختگیِ توهمی سراغ داریم ، که گفتن برخی از آن ها جرأت می خواهد

 


پ ن 2: گویا پزشک اختصاصی آدولف هیتلر از سال ۱۹۴۲ تا زمان مرگ او، برای جلوگیری از افسردگی و رفع خستگی روزانه میزان مشخصی مت آمفتامین (نوعی از آمفتامین) را به هیتلر تزریق می‌کرد.

 

فاصله بهانه ایست برای نوشتن....

فاصله بهانه ایست برای نوشتن....

 

برای نوشتن در دنیای مجازی بهانه ای لازم است و انگیزه ای؛

بهانه نوشتن: این که قبلاً در وبلاگی چند صباحی می نوشتم و مشغله درس و طبابت فرصتی نداد برای ادامه؛ فاصله در دنیای مجازی به کلیکی بند است و فاصله بهانه ای شد برای نوشتن، فاصله نه از درس و طبابت بلکه از روزمرگی هایی که در گاهی در آن غرق می شویم....

انگیزه نوشتن: انگیزه را نمی دانم سؤال بعدی! (طفره رفتن را هم خوب بلدم)

.

.

.

پ.ن1 (به رسم وبلاگنویس ها): اینجا جزء کوچکی از دنیای مجازی است که قرار است قرار ما باشد

پ.ن 2 : برای حفظ فاصله باید گاهی نوشت.

پ.ن 3: می نویسم پس هستم!