تصویر اول: روز ها و شب هایی را سپری کرده ام که بیمارستان و کشیک آن روز و شب بوی مرگ می داد...
روزها و شب هایی که طعم مرگ داشت، همه گوش به زنگ بودیم که خبر بدهند و صدای خسته ی پیجرِ بیمارستان بپیچد و مدام و بی وقفه بگوید: کُد نود ونه، کُد نود ونه....
به آن دست ها فکر می کنم که قفسه سینه مریض را می فشرد و می فشرد و گاه صدای شکستن دنده ای به گوش می رسید.
به آن دست ها فکر می کنم که به سوی آسمان بلند می شدند و ... و در ادامه صدای شکستن قلبی و صدای شیون و زاری ...
تصویر دوم: اینجا-نقطه صفر مرزی- خبری از صدای خسته ی پیجرِ و صدای شکستن دنده و ... نیست ، اما بوی مرگ را می توان حس کرد، هر روز و هر شب اینجا همه گوش به زنگند ؛ اینجا صدای تیر و آتشبار و انفجار خیلی غریبه نیست.
به آن دست ها فکر می کنم که از پشت خنجر می زنند .
به آن دست ها فکر می کنم که به سوی ماشه می رود و .... و در ادامه صدای شکافتن قلبی و صدای شیون و زاری ...
پ.ن 1: کد 99 یا کد آبی: یعنی یک فرد دچار ایست قلبی-ریوی شده است و نیاز به احیاء دارد
پ.ن 2: کد های بیمارستانی در ویکی پدیا
سلام
نمیدونم چرا وقتی ما دانشجو بودیم اسم این کد 55 بود؟
زمان دانشجویی ما تو یکی از بیمارستان ها 21 بود!
کلاً این اعداد قراردادیه
ممنون از اینکه به وبم سر زدید...گویا سرتون خیلی شلوغه...
یه سوال:دانشجوی پزشکی هستین یا نه تموم کردین؟
البته فک کنم اینو یبار دیگ پرسیده بودم اما دریغ از پاسخ شما...
در کامنت پست قبلی هم عرض کردم : فارغ التحصیل
بدترین حس واس یه پزشک فک کنم این باشه که مریضش زیر دستش فوت کنه....کاش این حس بد خیلی کم سراغ هممون بیاد..
راستی مرسی که اومدین وبم،خیلی خوشجال شدم.
بتزم بهم سر بزنین...مرسی